‘سرمایه داری: چه اشتباهی پیش آمده است؟": چه کسی اشتباه کرد؟نظام سرمایه داری؟اقتصاد بازار؟دولت ها؟اقتصاد "نئولیبرال"؟

ساخت وبلاگ

مارتین هلویگ ، "سرمایه داری: چه اشتباهی پیش رفته است؟": چه کسی اشتباه کرد؟نظام سرمایه داری؟اقتصاد بازار؟دولت ها؟اقتصاد "نئولیبرال"؟ ، بررسی سیاست اقتصادی ، جلد 37 ، شماره 4 ، زمستان 2021 ، صفحات 664-677 ، https://doi. org/10. 1093/oxrep/grab036

خلاصه

این مقاله به سمپوزیوم بررسی سیاست اقتصادی آکسفورد در مورد "سرمایه داری: چه اشتباهی شده است ، چه چیزی باید تغییر کند و چگونه می توان آن را برطرف کرد؟"این تجزیه و تحلیل از این مشاهده آغاز می شود که ، در ایالات متحده ، انگلستان و اروپا قاره ، نارضایتی گسترده به یک نیروی سیاسی مهم تبدیل شده است. من این نارضایتی را به احساس ناعادلانه در تحولات چند دهه گذشته نسبت می دهم. من این حس ناعادلانه را به: (i) اثرات منفی تغییر ساختاری ، از جمله بیکاری و کاهش منطقه ای ، (ب) مشاهده رشد فوق العاده در پاداش اجرایی و پاداش بخش مالی ، همراه با کمک های مالی دولت در بحران مالی جهانی ، بیان می کنم. و (iii) تغییر در سیاست های عمومی و گفتمان عمومی ، با بازپرداخت خدمات عمومی و سرمایه گذاری های عمومی ، به جز وثیقه و تمرکز بر "کارآیی" ، که معنای آن توسط درک مدیران شرکت ها به جای اقتصاد استاندارد رفاه هدایت می شود. بشربرای به دست آوردن این تحولات ، باید با تمرکز بر همزیستی ثروت و قدرت ، از جمله حذف رقابت ، به جای اینکه صرفاً یک اصطلاح دیگر برای اقتصاد بازار باشد ، در مورد "سرمایه داری" به معنای سرمایه داری فرانسه یا کاپیتالیسم آلمان فکر کند.

مقدمه

سوال این سمپوزیوم فرض می کند که چیزی با سرمایه داری اشتباه پیش رفته است. آیا می دانیم که چنین پیش فرض توجیه شده است؟یا آیا این محکم است؟در هر صورت ، "سرمایه داری" چیست؟در انگلیسی ، کلمه "سرمایه داری" اغلب بیش از یک اصطلاح برای اقتصاد بازار نیست. در فرانسوی و آلمانی ، کلمات "سرمایه داری" و "kapitalismus" به چیزی شوم تر ، حتی در بین غیر مارکسیست ها اشاره می کنند.

مورخ برجسته فرانسوی فرناند برادل (1979/19986) در واقع درگیری بین سرمایه داری و اقتصاد بازار بود. 1 به گفته وی ، سرمایه داری مستلزم تلاش برای قدرت ، اقتصادی و سیاسی و سرکوب رقابت و همچنین ثروت است. نمونه اولیه وی برای ترکیب ثروت و قدرت در "سرمایه داری" هلندی Vereenigde Oostindische Compagnie (VOC) قرن هفدهم بود که از ثروت خود برای تجهیز ناوگان ، جنگ ، فتح جزایر ادویه ، کشتن یا بهکره کردن جمعیت خود استفاده می کرد ،و یک انحصار بسیار سودآور ایجاد کنید. 2

در حالی که براودل بر پویایی ثروت و قدرت متمرکز بود ، شوپتر (1942) بر فرآیندهای "تخریب خلاق" تأکید کرد ، که در آن تازه واردان بارها و بارها از نوآوری ها برای تصاحب بازارها از امور و انحصارها استفاده می کنند. وی در حالی که تصدیق می کند ، نوآوران سعی می کنند مواضع خود را تحت الشعاع قرار دهند ، وی تأکید می کند که پس از مدتی نسل بعدی مبتکران دوباره این مواضع را ناراحت می کنند."سرمایه داری" به عنوان مهمترین عامل افزایش بی سابقه در استانداردهای زندگی طی 200 سال گذشته ارائه شده است. 3

بیشتر حساب های "سرمایه داری" در حس قاره اروپا این کلمه بر بهره برداری و درگیری طبقاتی متمرکز است. 4 افزایش در سطح زندگی تمایل به قهرمانی جنبش کارگری دارد که به کارگران و افراد فقیر اجازه می دهد تا در این مزایا به اشتراک بگذارند. 5 این واقعیت که این پیشرفت ها در کشورهایی با جنبش های ضعیف کار مانند ایالات متحده و همچنین کشورهایی با جنبش های قوی کار مانند سوئد اتفاق افتاده است. 6

دیدگاه شوپتر هنوز هم امروز مرتبط است. در طول سه دهه گذشته ، تحولات جدید زندگی ما را به وضوح از طریق تغییر در فن آوری های اطلاعات و ارتباطی تغییر داده است. اطلاعات ، کتاب ها ، فیلم ها ، موسیقی - همه با سهولت بیشتر و بسیار ارزان تر بسیار گسترده تر در دسترس قرار گرفته اند. آیفون و آی پد وابستگی دسترسی به اینترنت به مکانهای ثابت را از بین برده و امکان اضافه کردن بسیاری از خدمات مفید را فراهم کرده اند. کنفرانس های ویدیویی جایگزین جلسات حضوری شده و نیاز به سفر را کاهش داده است. 7

تغییر در حال کاهش نیست. تحولات در حوزه هوش مصنوعی قول می دهد (یا تهدید می شود؟) تغییرات عمیق در زندگی ما. اتومبیل های خودران ممکن است تفاوت زیادی در نحوه حرکت ما ایجاد کنند. فناوری mRNA برای واکسن ها در حال حاضر با انقلاب آنتی بیوتیک های دهه 1940 و 1950 مقایسه شده است. در سال 2020 ، سرعت توسعه واکسن ها در برابر COVID-19 نفس کشیده شد. 8

ii. نارضایتی و دلایل آن

با وجود موفقیت های مداوم در توسعه سرمایه داری ، ما در اروپا قاره ، انگلستان و ایالات متحده نارضایتی زیادی می بینیم. اساسی این نارضایتی حس ناعادلانه است. این ابعاد مختلفی دارد. یک بعد مربوط به تجربیات شخصی افراد از ضرر و زیان - شغل ، درآمد و فرصت ها - ناشی از تحولات منفی در خارج از کنترل آنها است. بعد دیگر مربوط به این مشاهدات است که برای برخی از افراد دیگر ، چند دهه گذشته فرصت های خارق العاده ای برای غنی سازی شخصی فراهم کرده است. بعد سوم مربوط به این تصور است که فرایندهای سیاسی تحریف شده اند به گونه ای که نگرانی های مردم عادی کنار گذاشته شده است.

Deindustrialization نقش اساسی داشته است. تغییر در فناوری و تغییر در محیط های بین المللی ("جهانی سازی") مزایای مقایسه ای کشورها ، مناطق و صنایع را تغییر داده است. اقتصاددانان دانشگاهی به این ایده عادت دارند که چنین تغییراتی می تواند پیشرفت هایی را برای همه ایجاد کند ، اما این ایده فرض می کند که افرادی که بدتر می شوند ، جبران خسارت دریافت می کنند و در دنیای واقعی این اتفاق نمی افتد. علاوه بر این ، از آنجا که برخی از صنایع آسیب دیده از نظر جغرافیایی متمرکز شده اند ، این تحولات کل مناطق را در کمربند زنگ زدگی ایالات متحده ، و همچنین مناطق قدیمی صنعتی شمال انگلیس و ولز ، شمال فرانسه و روهر و روهر و رول قرار داده است. مناطق سار آلمان. 9 این ضررها نه تنها درآمد بلکه وضعیت را نیز شامل می شود ، زیرا بسیاری از کارگران اخراج نتوانستند دوباره کار را پیدا کنند و از احساس مشارکت تولیدی محروم شدند. 10

در ایالات متحده ، انگلستان و فرانسه ، رأی دهندگان در مناطق آسیب دیده بسیار مستعد لفاظی ملی گرایی پوپولیستی ، رای دادن به ترامپ ، برای Brexit و Le Pen بوده اند. در آلمان ، فدرالیسم مالی تأثیر کاهش صنعتی بر اقتصادهای منطقه ای را تضعیف کرد ، بنابراین رای دهندگان در مناطق روهر و سار این مسیر را دنبال نکرده اند. در جمهوری دموکراتیک سابق آلمان ، هرچند ، جایی که تخریب سازی حتی رادیکال تر بوده است ، رأی دهندگان مستعد لفاظی رادیکال هستند. سیاست هایی که چنین آراء می توانند در واقع بر خلاف منافع خود رأی دهندگان باشند ، اما غالباً با رغم از اهمیت بیشتری برخوردار است. 11

افزایش چشمگیر در پاداش اجرایی از حدود سال 1990 به احساس ناعادلانه و علی رغم کمک کرده است. مردم نمی توانند باور کنند که هر مدیر اجرایی به اندازه کافی تولید می شود تا میلیون ها دلار ، پوند یا یورو در سال توجیه کند. آنها چنین پاداش را بازتابی از قدرت می دانند نه دستاورد. 12 افزایش سود شرکت ها و قیمت سهام که برای توجیه افزایش زیاد در پاداش اجرایی مورد استفاده قرار گرفته است ، به طور گسترده ای به عنوان تلنگر کاهش و برون سپاری با هزینه کارمندان و جوامع محلی درک می شود. شاید آنها همچنین به دلیل تضعیف مؤسسات کارگری - و رکود دستمزدهای واقعی - باشند که صرفاً تهدید به حرکت در جاهای دیگر فعال شده است.

بحران مالی 2007-97 تصویر را بیشتر تاریک کرده است. حتی قبل از سال 2008 ، جابجایی تولید کالاها توسط معاملات مالی. از آنجا که منبع ثروت خصوصی به طور گسترده ای به عنوان نشانه تحریف در نظر گرفته شده بود. 13 رفتار بی پروا ، نقض قوانین نظارتی و حقوقی ، کلاهبرداری و حتی اختلاس ، از مینی بحران 1994 گرفته تا رسوایی های انرون و مادوف ، کمکی نکرد. 14 این تصویر در بحران مالی به پایان رسید که از پول دولت برای وثیقه بانکها استفاده می شد ، اما با وجود گزارش های بسیاری از بی پروا و کلاهبرداری ، به سختی هر بانکدار تحت پیگرد قانونی قرار گرفت ، اما صاحبان خانه که توسط وام دهندگان تهاجمی گمراه شده بودند ، هیچ تسکینی دریافت نکردند. 15 این تجربه باعث تمسخر هرگونه استدلال در مورد مشوق ها و کارآیی توجیه افزایش پاداش مدیریتی شد. 16

تحولاتی که من ترسیم کرده ام باعث افزایش چشمگیر نابرابری درآمد و ثروت در اقتصادهای توسعه یافته شده است. در عین حال ، تحرک اجتماعی بین نسلی پایین آمد. 17 نفر به ضرایب جینی اهمیتی نمی دهند ، اما به آنچه برای خود و همسایگانشان می افتد اهمیت می دهند. آنها تجربیات نامطلوب بازار کار و همچنین عدم مراقبت از پزشکی مقرون به صرفه را مشاهده می کنند ، از این مورد و داتون (2020) خط مستقیم را برای کاهش زندگی به خود جلب می کنند ، با "مرگ ناامیدی" نقش اساسی دارند. آنها همچنین گزارش هایی را در مورد این ثروتمند مشاهده می کنند و خطی از اثرات کاهش در محله های خود گرفته تا افزایش درآمد و ثروت این افراد را ترسیم می کنند.

iiiتحلیل و بررسی

تحولات ترسیم شده در بخش قبل ، تخلیه منطقه ای ، گسترش دستمزد اجرایی ، گسترش دستمزد و بی پروا بودن در بخش مالی ، یک موضوع مشترک دارد: در کشورهای OECD ، مزایایی که بیشتر به افرادی که بسیار خوب بودند ، هزینه می شود ، هزینه ها حاصل می شود. توسط افرادی که خیلی خوب نبودند ، یا توسط عموم مردم. آیا این همبستگی کافی است تا ادعا کند که آنها در واقع مرتبط هستند؟

تحولات در اقتصادهای واقعی ، از جمله تجزیه و تحلیل منطقه ای و تضعیف نهادهای کار ، ممکن است به تغییرات در شرایط بازار نسبت داده شود. برخی از این تغییرات ناشی از تغییر فنی ، برخی توسط تحولات بین المللی ("جهانی سازی") و برخی توسط سیاستهای ریاضتی بوده است. تعصب مهارت در تغییر فنی علیه کار دستی کار می کرد. تغییر در فن آوری های ارتباطی ، برون سپاری منابع به سایر کشورها را تسهیل می کند و کار داخلی را در معرض رقابت خارجی قرار می دهد. اول ، ظهور "ببرهای آسیایی" ، سپس ناپدید شدن پرده آهنین و پذیرش کشورهای سابق کمپون به اتحادیه اروپا ، و سرانجام پذیرش چین در سازمان تجارت جهانی (WTO) و متعاقباً گسترش گستردهصادرات چینی همه نقش داشتند. 18

تا حدودی ، این عملیات عادی اقتصاد بازار است. با تغییر شرایط ، فرصت هایی را که مردم برای کسب درآمد دارند ، نیز انجام دهید. یکی از رسوایی های اقتصاد بازار این است که هرگز نمی توان از درآمدی اطمینان داد که از این رو چند سال می تواند درآمد کسب کند. و "تخریب خلاق" à la schumpeter همیشه افرادی را درگیر می کند که از تخریب رنج می برند. حتی اگر ضرر و زیان درآمد جبران شود ، ممکن است مردم احساس انجام کار مفید را از دست بدهند. 19

اگر تحولات تدریجی تر بود ، ممکن است تنظیمات بدون مشکل زیاد اتفاق بیفتد ، همانطور که در گذشته اتفاق افتاده بود. 20 اما مقیاس و سرعت تعدیل بازار در دو دهه گذشته بسیاری از غافلگیرانه را به خود جلب کرده و زمان کمی برای تنظیمات صاف باقی مانده است.

آیا بین این تحولات در اقتصادهای واقعی و انفجار دستمزد اجرایی رابطه ای وجود دارد؟یکی از معما های تاریخ اخیر ، توضیح تغییرات در لفاظی شرکت ها و جبران خسارت اجرایی است که در دهه 1990 رخ داده است. از سال 1985 ، استفاده از اصطلاح "ارزش سهامدار" در اتاق های شرکت ها از نظر سیاسی نادرست بود. 21 تا سال 1995 ، ارزش سهامدار به یک هنجار پذیرفته شده تبدیل شده بود. به گفته جنسن و مورفی (1990) ، مؤلفه های مربوط به سود و قیمت سهام پاداش اجرایی در ایالات متحده به طرز شگفت انگیزی اندک بودند. تا سال 1995 ، پاداش ها و گزینه های سهام بسیار برجسته شده بودند. گسترش آنها وسیله ای برای افزایش دستمزد اجرایی است. در اروپا ، این تغییر کمی بعد ، در اواخر دهه 1990 رخ داد. 22

چرا این تغییر رخ داد؟و چرا در این زمان اتفاق افتاد؟در پرداختن به این سؤالات ، بازگشت به موج تصاحب دهه 1980 آموزنده است. در این دوره ، Maverick Raiders سعی کرد از بازار سهام برای به دست آوردن کنترل شرکت هایی که به نظر آنها هدر رفته منابع است ، استفاده کنند. حتی در مواردی که مهاجمان شکست خوردند ، آنها اغلب تغییرات قابل توجهی در سیاست های شرکت ها ایجاد می کردند ، که به نفع سهامداران بود.

این موج با افزایش نرخ بهره در سال 1989 به پایان رسید. متعاقباً ، مأمورین با کمک قابل توجهی از مؤسسات حقوقی و سیاسی ، دفاع های ضد تصفیه موثر ، مانند مقررات قرص سمی در منشورهای شرکت ها را نصب کردند. 23 ممکن است یک نفر انتظار داشته باشد که با پذیرش "ارزش سهامدار" ، نیاز به پیشگیری از حملات خارج از کشور را از بین ببرد. بنابراین متناقض است که پذیرش لفاظی ارزش سهامدار توسط افراد شرکت کنندگان در همان زمان انجام شد که این افراد متقاضی تقویت خود را در برابر تصرف خصمانه تقویت کردند. چرا به هر حال این اتفاق افتاد؟

منابع به ارزش سهامدار توجه را از غنی سازی خود مدیریت منحرف کرد. این استدلال که پاداش ها و گزینه های سهام بهتر می تواند استراتژی های شرکت را با منافع "صاحبان" شرکت ها ترسیم کند ، صفحه نمایش دود را فراهم می کند. علیرغم لفاظی ، ترتیبات واقعی ارتباط چندانی با تأمین تشویقی تقویت کننده کارآیی نداشت. 24 پاداش شرکتی نه تنها پاداش برای افزایش ارزش سهامداران از اقدامات مدیریتی ، بلکه پاداش برای افزایش ارزش سهامداران از تحولات عجیب و غریب در خارج از حوزه نفوذ مدیران نیز شامل می شود ، به عنوان مثال افزایش قیمت سهام به دلیل کاهش نرخ بهره. علاوه بر این ، برخلاف آنچه نظریه قرارداد نشان می دهد ، هیچ گونه خنثی سازی اثرات توزیع کننده از طریق کاهش در عناصر ثابت دستمزد اجرایی وجود ندارد.

این به معنای انکار این نیست که اثرات تشویقی وجود داشته است. با مقادیر زیادی پول در معرض خطر ، مدیران بیشتر از گذشته به قیمت سهام توجه کردند. در نتیجه ، تأثیر سرمایه گذاران ، حتی به تناسب اختیارات رأی دهنده آنها افزایش یافته است ، زیرا مدیریت به توصیه های صندوق های تامینی که 4 درصد از سهام شرکت را دارند ، توجه می کند ، سفارش بزرگی که می توانست 20 مورد در نظر گرفته شودسالها زودترتهدید مدیر صندوق برای ریختن سهام می تواند مؤثر باشد زیرا حتی به این ترتیب از نظر بزرگی ، تأثیر آن بر قیمت سهام به ثروت مدیران آسیب می رساند. برای مدیران ، ارسال به چنین فشارهایی و استبداد گزارش های سه ماهه درآمدی ، قیمتی بود که باید برای پاداش مربوط به قیمت سهام بالا پرداخت شود.

سؤال این است که چرا در ایالات متحده نگرش به تجارت بین قدرت و پول در اوایل دهه 1990 تغییر یافت. 26 باید اتفاقی بیفتد تا این تجارت را به نفع پول بیشتر تغییر دهد.

من حدس می زنم که این تغییر مربوط به تحولات اقتصادهای واقعی است که در بالا درباره آن صحبت کردم. فن آوری های جدید مربوط به توسعه اینترنت و همچنین ادغام کشورهای اروپای آسیایی و شرقی در سیستم اقتصادی جهانی زمینه زیادی را برای سازماندهی مجدد فعالیت های اقتصادی فراهم می کند. همچنین یک اثر تند و سریع - سامولسون وجود داشت که بر اشتغال داخلی و شرایط اشتغال در ایالات متحده و اروپای غربی فشار می آورد. این تحولات به نفع سرمایه کار می کرد. ارزشهای فعلی ادعاهای بازده از سرمایه به افزایش می رسید. نسبت دادن افزایش حاصل در قیمت سهام به عملکرد مدیریتی و افزایش دستمزد مدیریتی باید بسیار جذاب باشد ، حتی اگر این به معنای کاهش طول یا قدرت رقیق شده از مسئولیت باشد.

افزایش قیمت سهام از اوایل دهه 1990 ، با وجود پشت سر گذاشتن حباب در سال 2000 ، بحران مالی 2007-9 و بحران یورو از سال 2010 ، واقعاً قابل توجه بوده است. با این حال ، بیشتر این افزایش ها ناشی از تحولات کلان فراتر از آن بوداختیارات مدیران شرکت.

در مورد بخش مالی ، طبق گفته های فیلیپون و Reshef (2012) ، مهارت مهارت در بخش مالی و اشتغال واجد شرایط از دهه 1980 تا 2000 به طرز چشمگیری افزایش یافت و تا اواسط دهه 1990 "بیش از حد بالا" شد. آنها افزایش را به مقررات زدایی و فعالیتهای اولیه عمومی (IPO) نسبت می دهند. من گمان می کنم که امواج تصاحب دهه 1980 و دهه 1990 و رشد بازارهای سازمان یافته ، به ویژه بازارهای مشتقات ، نیز نقش ایفا کرده است. تقاضای زیاد برای فعالیت های IPO و همچنین ادغام و ادغام ، با تصویر تغییرات در اقتصادهای واقعی تغییر در بازار سهام و نگرش مدیران شرکت ها به تجارت بین قدرت و پول متناسب خواهد بود.

رشد بازارها سه منبع داشت: سودآوری فعالیت بازار اوراق بهادار در دهه 1980 ، ایجاد و رشد بنگاه های جدید در دهه 1990 و توسعه مشتقات در دهه 1980. در حالی که ایجاد و رشد بنگاه های جدید مربوط به تحولات اقتصاد واقعی است که در بالا ذکر شد ، فعالیت بازار اوراق بهادار در دهه 1980 با تغییر در سال 1979 در موضع سیاست پولی ایالات متحده تحت ولتکر انجام شد و مشتقات یک نوآوری واقعی بودند.

از نظر حاکمیت ، افزایش پاداش بانکداران سرمایه گذاری نیز شامل بسیاری از غنیمت های خود می شود. معامله گران که قراردادهای مشتقات خود را آغاز کرده اند ، در آنچه تخمین می زند برای واریانس های اساسی ، که ارزش کتاب این قراردادها را تعیین می کند ، از راه دور قابل توجهی برخوردار بودند. ترتیب دادن شماره ها برای ایجاد قراردادها خوب و بارگذاری سود ، راهی برای افزایش پاداش بود ، به خصوص اگر قراردادها حاوی مقررات جدی برای ضرر و زیان بعدی باشند. 27

در اینجا یک مشکل عمیق تر وجود دارد: در بازارهای عملکردی ، تجارت فقط با شانس سود کسب می کند. سود متوسط بالا نیاز به ریسک پذیری دارد. با این حال ، معامله گران انگیزه ای برای ادعا این دارند که سود به دلیل صلاحیت آنها است. چه کسی به یک معامله گر "موفق" می گوید که شایستگی وی کوچکتر از آنچه ادعا می کند؟چگونه "Alphas" را از "Betas" متمایز می کنیم؟

این مشکل به ویژه برای مشتقات حاد است. قراردادهای مشتق شامل انتقال خطرات بین طرفین است. چنین نقل و انتقالات در صورت متفاوت بودن نگرش ریسک مفید است ، اگر یک طرف از استراتژی های پرچین پویا استفاده کند که خطر را کوچکتر از آنچه در ابتدا ظاهر می شود ، ممکن است اتفاق بیفتد. بسته به اینکه استراتژی های پرچین چقدر خوب است ، قراردادها شامل ترکیبی از پذیرش ریسک و داوری هستند. بخش داوری تا زمانی که هیچ کس دیگری این کار را انجام ندهد بسیار سودآور است. با این حال ، هنگامی که دیگران به این فرصت عاقل شدند ، نمی توان بیش از حق بیمه لازم برای خطرات باقیمانده (در صورت خیلی) درآمد کسب کرد. به همین دلیل ، پس از مدتی ، مشتقات ساده وانیلا منبع اصلی سود متوقف شدند. هنگامی که این اتفاق افتاد ، بانکداران و بازرگانان سرمایه گذاری شروع به توسعه محصولات جدید و جذاب تر کردند که مزایای اجتماعی آنها همیشه آشکار نبود. 28

مقررات مقررات زدایی مالی دشوارتر است. بیشترین مقررات زدایی ، از قانون مقررات زدایی و کنترل پولی در سال 1980 تا لغو قانون شیشه و ستارگان در سال 1999 ، پاسخی به تفکیک بود که نهادهای سپرده گذاری فعلی را تهدید می کرد. 29 با رقابت از غیر بانکی هایی مانند صندوق های بازار پول ، محدودیت های مقررات سنتی ناکارآمد شده است. مقررات زدایی باعث بهبود رقابت بدون رفع پرداخت بدهی و حاشیه شد. یکی از جنبه های این پیشرفت ، سرنوشت مؤسسات پس انداز ایالات متحده در دهه 1980 ، به خوبی شناخته شده است. جنبه دیگری مربوط به بانکهای تجاری است. با سررسید دارایی های پایین تر ، آنها مشکلات بدهی کمتری داشتند اما در معرض فشارهای حاشیه خود قرار گرفتند و سعی کردند با حرکت به فعالیت های دیگر ، از مشتقات (که در گلدان - در حال ذکر نشده است) تا مقیاس کامل فعالیت های بانکی سرمایه گذاری پس از سال 1999 فرار کنند. فشارهای رقابتی که این توسعه به نوبه خود باعث شده است که بانکهای سرمایه گذاری احتمالاً در اشتیاق آنها برای انتقال به اوراق بهادار وام پس از سال 2000 نقش داشته باشند.

IVسیاست عمومی و گفتمان عمومی

از آنجا که هیچ مقصر آشکاری برای تحولاتی که من ترسیم کرده ام وجود ندارد ، بخش اعظم نارضایتی بر دولت ها و سیاست های عمومی متمرکز است. جهانی سازی ، مقررات زدایی ، معافیت مالیاتی برای ثروتمندان ، بازپرداخت دولت (سیاست های اجتماعی و خدمات عمومی) ، وخیم تر شدن زیرساخت ها ، تضعیف اتحادیه های کارگری - این کلمات وزوز برای این دیدگاه است که سیاست های عمومی تحت سلطه "ایدئولوژی نئولیبرال" قرار گرفته است. نکته مهم این است که این دیدگاه فقط ارزیابی "انقلاب محافظه کار" ریگان ، تاچر و کوهل ، 30 نیست بلکه دولتهای چپ چپ میترند پس از سال 1983 و کلینتون ، بلر و شرودر نیز هستند. سیاست های این دولت ها به بسیاری از رای دهندگان خود حس خیانت داده است.

برخی از عدم رضایت مربوط به کنار گذاشتن سیاست های غیرقابل نفوذ ، به عنوان مثال ، سیاست های حفظ صنایع مانند زغال سنگ و فولاد از طریق حمایت دولت است. خانم تاچر احتمالاً از دیدن تضعیف اتحادیه های کارگری ناراحت نبود ، اما در بیشتر کشورها دلیل اصلی بستن معادن زغال سنگ ، بار تحمیل شده برای بودجه دولت بود.

از اوایل دهه 1980 ، فشارهای بودجه عامل اصلی سیاست های عمومی بوده است. پس از گسترش چشمگیر فعالیت های دولت در دهه 1960 و اوایل دهه 1970 ، هنگامی که رشد اقتصادی از بین رفت و محدودیت های بودجه دولت خود را احساس کرد ، برخی از عقب نشینی اجتناب ناپذیر شدند. این عقب نشینی نه تنها هزینه های اجتماعی ، که گسترش آن در دهه 1960 و 1970 متمرکز شده بود ، بلکه خدمات عمومی و سرمایه گذاری های عمومی نیز بود. 31 با توجه به سطح بالای سرمایه گذاری های قبلی ، اثرات فرسایش سرمایه گذاری های عمومی بلافاصله قابل مشاهده نبود ، اما در حال حاضر ، در بسیاری از کشورها ، بدتر شدن زیرساخت های عمومی و خدمات عمومی بسیار قابل توجه است. این وخامت تمایل دارد که افراد فقیر را بیش از ثروتمندان مورد ضرب و شتم قرار دهد زیرا افراد ثروتمند می توانند جایگزین هایی پیدا کنند و هزینه های آنها را بپردازند.

برخی از فشارهای بودجه ناشی از کاهش مالیات بود. به عنوان مثال ، در آلمان ، اصلاحات مالیاتی دولت شرودر در سال 2000 تأثیرات چشمگیری بر امور مالی دولت محلی و شهرداری ها را مجبور به کاهش سرمایه گذاری کرده و باعث می شود سرمایه گذاری خالص برای سالها منفی باشد. ظرفیت های برنامه ریزی سرمایه گذاری نیز بسیار کاهش یافته است به طوری که در سالهای اخیر شهرداری ها حتی قادر به توسعه پروژه هایی برای استفاده از یارانه های جدید فدرال نبودند. در همین حال ، سقف های مدرسه در حال نشت هستند و پل ها در حال فروپاشی هستند.

این اصلاحات مالیاتی نتیجه انتخاب عمدی بود که با هدف ارتقاء کارآیی و رشد اقتصادی انجام شد. پذیرش سریع کشورهای سابق Comecon به اتحادیه اروپا 32 و پذیرش چین در WTO ، با هدف افتتاح بیشتر تجارت ، کمک به این کشورها در افزایش استانداردهای زندگی خود با پیوستن به اقتصاد جهانی ، شاید نیز باشد. با هدف ایجاد رسانه های جدید برای صنایع صادراتی شخصی. پیامدهای منفی این گزینه ها در صنایع داخلی که باید با رقابت شدیدتر مقابله کنند ، و بر مردم و منطقه ای که به این صنایع بستگی دارد ، فکر زیادی نشده است. همچنین سیاست هایی که ممکن است مورد نیاز این پیامدهای منفی باشد ، به عنوان مثال. سیاست های آموزشی که باعث می شود توانایی افراد در یافتن مکان های خود حتی با تغییر محیط اقتصادی ، باعث بهبود توانایی افراد شود.

"کارآیی" و "رشد" کلمات وزوز بسیاری از اقدامات سیاست ، کاهش مالیات بر درآمد ، مقررات زدایی ، خصوصی سازی و سایر اشکال بازپرداخت دولت بودند. با این حال ، هرگونه تأثیرات رشدی که ممکن است داشته باشد توسط رکودهای ناشی از ترکیدن حباب فناوری در سال 2000 و بحران مالی سال 2008 ، هم با اقدامات ریاضتی همراه بود. علاوه بر این ، یک نگاه دقیق تر نشان می دهد که ، حداقل برای برخی از اقدامات ، توزیع مجدد به نفع احزاب تأثیرگذار ممکن است یک نگرانی اساسی باشد.

به عنوان مثال ، علاوه بر پایین آمدن نرخ مالیات شخصی و شرکتی ، 33 اصلاح مالیات Schröder در سال 2000 معافیت از مالیات بر درآمد شرکت ها را برای سود سرمایه در سهام شرکت های دیگر ایجاد کرد. این معافیت باعث ایجاد یک میلیارد یورویی برای بانکهای آلمانی شد که به فروش سهام بزرگ خود در شرکتهای غیر مالی پرداختند. در حالی که ممکن است کاهش مالیات در بالا با برخی از درخواست های مربوط به تأثیرات تشویقی توجیه شود ، من از هیچ استدلال و هیچ مدرکی برای سود کارآیی از این اقدامی که صرفاً تصمیمات دستیابی به آن را پاداش می دهد ، نمی دانم. 34 گنجاندن این اقدام در اصلاحات مالیاتی 2000 نتیجه لابی توسط رهبران شرکت ها بود. این دستاوردها بخشی از این رهبران به صورت حضوری پیش رفت زیرا مبنایی برای پرداخت پاداش های بالاتر به خود اختصاص می داد. 35

دو جنبه این قسمت قابل توجه است. یکی ، دلخوری سیاستمداران برجسته و مدیران پیشرو شرکت است که به احساس خیانت از طرف کسانی که در آن سهیم نیستند ، کمک می کند. 36 دیگری این است که این مدیران تا چه اندازه تسلط بر گفتمان سیاسی ، به ویژه معنای کلمه "کارآیی" را به دست آورده اند. بسیاری از رسانه ها و بسیاری از سیاستمداران برای رفتار با مدیران شرکت ها به عنوان کارشناسان به جای افراد علاقه مند آمده بودند. شکایات مربوط به هزینه های ناشی از مداخلات دولت (و هنوز هم) به عنوان شواهدی از ناکارآمدی رفتار می شود. با این حال ، اگر مقررات هدف این باشد که بنگاهها اثرات خارجی فعالیت های خود را در نظر بگیرند ، بنگاهها باید آن را پرهزینه بدانند زیرا هدف آن این است که بنگاه ها کاری را انجام دهند که در غیر این صورت انجام نمی دهند. 37 ناپدید شدن این حقیقت از آگاهی عمومی نشان می دهد که گفتمان عمومی تا چه اندازه توسط رهبران شرکت ها ربوده شده است.

این ربودن گفتمان عمومی در حوزه بانکی بسیار چشمگیر بوده است. در جای دیگر ، من تغییرات در تنظیم مقررات بانکی را از سال 1990 تا 2005 به عنوان مورد ضبط نظارتی توسط پیچیدگی توصیف کرده ام ، زیرا بانک ها از تخصص خود در مدیریت ریسک مبتنی بر مدل برای تأثیرگذاری بر تنظیم کننده ها استفاده می کردند تا به آنها اجازه دهند از مدل های ریسک خود برای تعیین ریسک استفاده کنند. الزامات عدالت تنظیم شده. 38 این قانون یکی از دلایلی بود که بانکها بودجه سهام کمی داشتند و هنگام وقوع بحران مالی بسیار آسیب پذیر بودند. ممکن است کسی تصور کند که پس از فاجعه و وثیقه سال 2008 ، ممکن است بانکداران از تعطیل شدن شرمنده شوند. با این حال ، تا سال 2009 ، آنها دوباره با اصلاحات نظارتی مخالف بودند و به عنوان کارشناسان مطرح می کردند که گویی این بحران هرگز اتفاق نیفتاده است. 39 تنها چیزی که قابل توجه تر از این شرم آور بودن بود ، پذیرش پس از بحران "تخصص" آنها توسط سیاستمداران و بوروکرات ها ، رسانه های مهم و به ویژه اقتصاددانان دانشگاهی بود. 40

در این بحث ، موضع گیری شده توسط دانشگاهیان متخصص در زمینه بانکداری بسیار جالب است. در حالی که بیشتر ناظران دیگر تصور می کردند که بحران مالی نتیجه وام بیش از حد است ، به ویژه وام گرفتن کوتاه مدت ، توسط بانک ها ، دانشگاهیان متخصص در زمینه بانکداری معتقدند که چنین وام گرفتن سودمند است و مقررات برای محدود کردن چنین وام دهی ، جامعه را از مزایا محروم می کند تا مزایا را از مزایا محروم کند. تأمین نقدینگی ، نظم و انضباط مدیریتی و وام های ارزان به شرکتهای غیر مالی. 41 برخی از استدلالها دارای سوت از سیاست های صنعتی بودند ، زیرا آنها بدون ارزیابی مناسب بهزیستی از هزینه های اجتماعی در مقابل وام های خصوصی وام گرفتن بانکی و خطرات سیستمی که ممکن است ناشی از آن باشد ، یا مشکلات ناسازگاری زمان در روابط بین بانکها و سرمایه گذاران آنها متمرکز شده اند. 42

برای کسی که در اقتصاد سنتی بهزیستی آموزش دیده است ، غفلت از دومی مربوط به عزیمت از روال حرفه ای است. چنین غفلت شاید توسط یک سنت پژوهشی توضیح داده شود که به دهه 1970 باز می گردد و پیشنهاد می کند پدیده هایی را که ما به عنوان راه حل برای اطلاعات و مشکلات تشویقی مشاهده می کنیم ، توضیح دهیم. این برنامه تحقیقاتی بسیار مثمر ثمر بوده است اما محققان را در معرض خطر تصحیح فکری قرار می دهد. اگر عادت کرده اید که "توضیحات" را در مورد این پیش فرض توضیح دهید که می بینیم چه می بینیم زیرا کارآمد است ، شما برای ارزیابی ادعاهای بانکداران از "کارآیی" مجهز نیستید.

بسیاری از جمعیت در کل نمی توانند تشخیص دهند که آیا استدلال در مورد "کارآیی" معتبر است یا خیر. با این حال ، آنها احساس می کنند که اثرات توزیع سیاست های عمومی را دارند ، به ویژه هنگامی که این تأثیرات به آنها آسیب می رساند یا وقتی به نفع دیگران که آنها را کم تحرک می دانند ، مانند عدم موفقیت بانکداران. گفته می شود که بدون استدلال های قابل درک و قانع کننده ، منشأ دلخوری است. وقتی مردم این تصور را می کنند که نخبگان مختلف با یکدیگر هماهنگ هستند و با آنها صحبت می کنند ، دلخوری حاد است.

V. "سرمایه داری"؟

این همه چه ارتباطی با سرمایه داری دارد؟اگر کسی "سرمایه داری" را با اقتصاد بازار مشخص کند ، می توان به سادگی به تحولات اقتصاد واقعی که من ترسیم کرده ام اشاره کند.

از دیدگاه شوپتریایی ، این تحولات منعکس کننده عملکرد عادی یک اقتصاد بازار ، با جهانی سازی و نوآوری فنی به عنوان محرک تخریب خلاق و پاداش مدیریتی است که نشان دهنده کمبود صلاحیت در هماهنگی ، سازماندهی و سازماندهی مجدد فعالیت ها یا استفاده از جدید است. تکنیک های مالی. یک خبرنامه از Laissez Faire استدلال می کند که این فقط روشی است که یک اقتصاد بازار کار می کند ، با برخی از افراد برنده می شوند و برخی از افراد از دست می دهند و با پیشرفت قابل توجهی در کل با گذشت زمان ، هرچه بیشتر کسی دخالت کند.

به سختی می توانم تغییرات جبران خسارت را صرفاً به عنوان واکنشی از اقتصاد بازار در تغییر در کمبود نسبی استعدادها مشاهده کنم. از این گذشته ، تصمیمات توسط افراد در موقعیت های قدرت به نفع خودشان گرفته شده است و با چند بررسی مؤثر در مورد استفاده از این قدرت ، به نفع خودشان است. 43 و سیاست های بیش از حد به ضعف دولت وقتی نتایج فاجعه بار بد شد ، پشتیبانی را فراهم کرد.

مهم است که قدرت شرکت ها و قدرت مدیران را در شرکت ها در نظر داشته باشید. گزینه های شرکت ها در بسیاری از افراد ، در داخل و خارج از شرکت تأثیر می گذارد. 44 با پیمانکاری ناقص ، بیشتر این اثرات توسط بازارهای رقابتی مدل های ما اداره نمی شود. در گذشته ، بسیاری از آنها از طریق مشارکت ذینفعان ، مانند کارگران ، در تصمیمات شرکت ها و همچنین مقررات قانونی و فشارهای سیاسی مورد توجه قرار می گرفتند. 45 این قدرتهای ضدعفونی کننده فرسوده شده اند. ذینفعان ضعیف شده اند و رهبران سیاسی ، حتی کسانی که هماهنگی حزب آنها برعکس را نشان می دهد ، اختیارات دولت را پشت سر مدیریت شرکت قرار داده است.

شوپتر (1942) مشهور پیش بینی کرد که ، علیرغم موفقیت های خود ، سرانجام سرمایه داری ناپدید می شود زیرا محیط های فکری و سیاسی خصمانه بودند و بیشتر می شدند. این پیش بینی ، که احتمالاً منعکس کننده افسردگی بزرگ و پیامدهای آن بود ، کاملاً رد شده است. همزیستی امروزه رهبران شرکت ها ، سیاسی و ارتباطی بر خلاف آنچه که شوپتر پیش بینی کرده است ، است. این همزیستی بسیار نزدیک به توضیحات Scheidel (2017) و Pistor (2019) از گرایش قرن های قدرتمند و ثروتمند برای افزایش بیشتر قدرت و ثروت خود با هزینه دیگران است. برای به دست آوردن هرگونه حس برای رفتن ، ما به درک کاملی از نیروهایی که زیربنای این همزیستی قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و تحریف گفتمان عمومی است که القا می کند ، نیاز داریم. 46

پانویسها و منابع

برادل (1979/1986 ، جلد 2 ، ص 3) حاوی بحث گسترده ای در مورد معانی مختلف اصطلاحات "سرمایه" ، "سرمایه داری" و "سرمایه داری" در کشورهای مختلف و زمان های مختلف است. همچنین به Kocka (2013) مراجعه کنید. در حالی که مارکس عمدتاً به "شیوه تولید سرمایه داری" اشاره می کرد ، اصطلاح "سرمایه داری" با Sombart برجسته شد (1902).

نکته مهم ، VOC همچنین نمونه اولیه شرکت مدرن بود. در مورد نوآوری حقوقی درگیر ، به داری-ماتیناچی و همکاران مراجعه کنید.(2017) ؛در مورد فعالیت ها ، به Braudel (1979/1986 ، جلد 3 ، چ. 3) مراجعه کنید. پیستور (2019) در مورد نقش قانون در ایجاد چنین مؤسساتی برای حفظ و مدیریت ثروت و قدرت بحث می کند.

در همین راستا ، به Mokyr (2002 ، 2009) در مورد اولین انقلاب صنعتی و چندلر (1990) در مورد انقلاب صنعتی دوم مراجعه کنید. برای یک تحلیل مدرن ، به Aghion و همکاران مراجعه کنید.(2021).

این دیدگاه به "سؤال اجتماعی" قرن نوزدهم باز می گردد ، با بدبختی فوق العاده ای در شهرهای اولیه صنعتی ، همانطور که به عنوان مثال در سال 1845 توضیح داده شده است ، در سال 1845 وضعیت طبقه های کارگر در انگلیس ، توسط فردریش انگلس. با این حال ، در ارزیابی اینکه آیا این بدبختی ناشی از سرمایه داری یا رشد جمعیت است ، یک مشکل شناسایی وجود دارد. حساب های تاریخی استانداردهای زندگی طبقه کارگر در آن زمان بر نقش شلوغی و عدم وجود گزینه های دیگر در حومه شهر تأکید می کند.

این تجربه من در بحث عمومی در مورد این موضوع بوده است.

حساب های تاریخی نشان می دهد که نرخ دستمزد واقعی و اشتغال در انگلیس پس از سال 1845 ، همان سال کتاب انگلس ، به میزان قابل توجهی افزایش یافت. به عنوان مثال ، هابسبوم (1975) ، ماتیاس (1983) را ببینید.

همه این مثال ها به منافع خصوصی اشاره دارد. من به موضوع بهره برداری بیش از حد از محیط زیست، به ویژه سوخت های فسیلی، با اثرات فاجعه بار بر آب و هوا نمی پردازم. با توجه به جنبه‌های خارجی و جنبه‌های خیر عمومی درگیر، هرگونه تصوری که این موضوع می‌تواند توسط «سرمایه‌داری» به تنهایی مدیریت شود، واهی خواهد بود. نیاز به دخالت دولت به نوعی دارد.

مازوکاتو (2013) بر اهمیت بودجه دولتی برای بسیاری از پیشرفت های ذکر شده تاکید کرده است. این قطعا در مراحل اولیه درست است. با این حال، هنگامی که تحولات در دستور کار کارآفرینی قرار می گیرند، سرمایه گذاری خصوصی تمایل به کاهش بودجه دولتی دارد. این حتی برای فناوری mRNA برای واکسن‌های کووید-۱۹ نیز صادق است.

اینها تنها بارزترین نمونه ها هستند. برای آلمان یا ایتالیا، می‌توان به پالاتینات یا ونتو نیز اشاره کرد، جایی که صنایع مبتنی بر چرم تحت تأثیر رقابت بین‌المللی قرار گرفته‌اند.

در مورد اهمیت تمایز، به سندل (2020) و گودارت (2020) مراجعه کنید.

برای توضیح بیشتر این موضوع، به Bebchuk and Fried (2004) مراجعه کنید. نکته در اینجا این نیست که آنها درست می گویند، بلکه این است که تصور آنها توسط بسیاری مشترک است و به نارضایتی عمومی کمک می کند.

جودت (2010، ص 11). کریگ (1982) در فصل خود در مورد پول، شواهدی تاریخی مبنی بر تفاوت در نگرش عمومی نسبت به ثروت از فعالیت های تولیدی و مالی ارائه می دهد. او همچنین بین نگرش منفی به امور مالی و یهودستیزی پیوندی قائل است.

توز (2018) همان اثرات را برای "بحران یورو" توصیف می کند. او بحران‌های مختلف را بخش‌هایی از یک داستان واحد می‌بیند، با همان غرور و عدم تقارن در واکنش‌های رسمی، بدون عواقب جدی برای مردم در بانک‌ها و دولت‌هایی که در بحران نقش داشته و سیاست‌های ریاضتی باعث سختی قابل توجهی برای مردم شده است. بزرگ، از طریق صنعتی زدایی، فرسایش خدمات عمومی و فقر.

عدم محبوبیت اصلاحات هارتز آلمان در سال 2004/5 فقط یک موضوع پولی نبود. اصلاحات با گذاشتن کارگران اخراج شده پس از یک سال بیکاری به «رفاه»، این توهم را که حمایت بلندمدت بیکاری نوعی جبران کمک های گذشته است را از بین برد و تصور دریافت کنندگان از وضعیت خود را بی ارزش کرد. در مورد نقش وضعیت، گودارت (2020) و سندل (2020) را ببینید.

با تفاوت های چشمگیر در کشورها. دیویس (2016) به نارضایتی در بخش هایی از انگلیس و ولز اشاره دارد که به کاهش صنایع زغال سنگ و فولاد در دهه 1970 و 1980 باز می گردد. در مقابل ، در آلمان ، کاهش صنایع زغال سنگ ، فولاد و نساجی توسط یارانه ها کاهش یافته و تا حدودی با رشد سایر صنایع ، به ویژه خودرو جبران می شود.

برای یک حساب پر جنب و جوش ، به Pickens (1987) مراجعه کنید. در اوایل و میانه 1990 ، اتحادیه بانک سوئیس سعی کرد تا با این استدلال مبنی بر اینکه این بانک مسئولیت سایر ذینفعان و اقتصاد کلی و همچنین سهامداران را بر عهده دارد ، توجیهی از سهامدار بزرگ را توجیه کند. به Hellwig (2000) مراجعه کنید.

در آلمان ، وقایع تبلور ، دستیابی به کرایسلر توسط دایملر بنز و اعتماد بانکداران توسط دویچه بانک بود ، که پس از آن مدیران آلمان "نیاز به" دریافت پاداش هایی داشتند که با مدیران آمریکایی آنها مطابقت داشته باشد.< Pan> با تفاوت های قابل توجه در کشورها. دیویس (2016) به نارضایتی در بخش هایی از انگلیس و ولز اشاره دارد که به کاهش صنایع زغال سنگ و فولاد در دهه 1970 و 1980 باز می گردد. در مقابل ، در آلمان ، کاهش صنایع زغال سنگ ، فولاد و نساجی توسط یارانه ها کاهش یافته و تا حدودی با رشد سایر صنایع ، به ویژه خودرو جبران می شود.

بهترین بروکر فارکس...
ما را در سایت بهترین بروکر فارکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : داریوش اسدزاده بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 3 فروردين 1402 ساعت: 20:17